تبیان، دستیار زندگی
در این مطلب، دو شعر طنز خانه تكانی از كاربران تبیانی را می‌خوانید كه هر دو، خواستار نشاندن گل لبخند بر چهره زیبای شما هستند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خانه تکانی کاربران تبیانی (شعر طنز)

خانه تكانی


سال نو نزدیک است و از رسوم معمول این ایام، خانه تکانیست. رسمی بسیار خوب است، اما اکثر آقایان دل خوشی از آن ندارند، زیرا بیشتر کارها بر عهده‌ی مردان قرار می‌گیرد. در این مطلب، دو شعر طنز خانه تكانی از كاربران تبیانی را می‌خوانید كه هر دو، خواستار نشاندن گل لبخند بر چهره زیبای شما هستند.


خونه تكونی

سال نـــــو در راه باشـــد دوستان

وقت ســرسبزی باغ و بوســتان

چنـــد روزی قبل هـــر سال جدید

خانه را بایــــد تکانندی شـــــدید

طبق معمـــــولِ همــه کاشانه‌ها

ســــــال‌ها باشــــد روال خانه‌ها

خانه را بایــد تکان، مــــردان دهند

در ره پاکی ِ خانــه جــان دهنــــد

زن بگویـد این عمل مــردانه است

در توان شـوهــــری جانانه است

من مطیعـم همســــــر دردانه را

بار دیگــــر می‌تکانـــــم خانـــه را

می‌کشم صــد کهنه بـــر دیوارها

جنس کهنه می‌دهـم سمسارها

رنــــگ بنمــایــــــم در با پنجــــره

ســـــرفه‌ها آید مـــــرا از حنجـره

فرش‌ها را می‌نمایم شستشوی

در خیابان و کنــــار آب جـــــــــوی

آنقـــــدر کاشــی بسابم این زمان

تا شــــــود قدم به مانند کمــــان

در تمـــــام مــــــدت انجـــــام کار

همســــــرم باشد کنارم بی‌قرار

بی‌قــــراری‌اش برد از من قــــرار

او بگیـــــــرد دائماً ایــــــراد کـــار

می‌کشــــم آه و نگاهـــم می‌کند

خارج از چاله به چاهــــم می‌کنـد

الغرض صدگونه سختی می‌کشم

ره به سوی تیره بختی می‌کشم

در دعایــــم خواهـــــم از پروردگار

سال نــــو دیگـــــر نزایــــد روزگار

شعر طنز: اسماعیل تقوایی (برزخ)

خانه تكانی

می‌تکانم خانه را چون زلزله!

می‌تکانــم خانــــه را چـــــون زلـــزله

چـــون که خانـــم کــرده اینک ولوله

گفته: پوســـتت می‌کنـــم ای نازنین

هم میسابی هم می‌شوری نازنین

راه دیگـــــــر هــم جلو پایـــــــم نهاد

راه نه، یک چـــاه در راهــــم نهـــاد

گفته است یا آنچه من گویــــم شـود

یا که فردا مهــــــر من اجــــرا شود

گفتمـش: ای نازنیــــــن منــــزلـــــم

هــــر چه گویی بی کلک، من تابعم

دیگـــــر از این حــــــرف‌ها با مـن نزن

چاکــرت هستــم، زمهـــرت دم نزن

هـــــر چه باشــد، پول مبل و البسـه

کمتـــــر از میزانِ مهــــــر خالصـــه!

در كناری باش و دستـــــــــورت بــده

كــل كـــار را ســـوی مأمــورت بــده

هرچه گویی، هرچه خواهی می‌کنم

هــر کجا را خواستـی جمع می‌کنم

شیشه‌ها را پـرده‌ها را ای عــــزیـــز

کل منــــزل بعد از آن گــــــردد تمیز

فـــرش‌ها را مبـــل‌ها را شست‌وشو

می‌كنـم من خاك منـــزل رُفت و رو

آخـــرش هـــــم جای مزد در جیب ما

می‌تکانی هر چه هست از جیب ما

شعر طنز: سعید سخایی (جاده دوستی)


باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: برزخ و جاده دوستی